سخنان به یاد ماندنی - بهترین سخنان حکیمانه از بزرگان 15

ساخت وبلاگ

فردریش  نیچه :جهان فقط همین جهان ظاهر است و دنیای حقیقی، دروغی بیش نیست.


ارد بزرگ : کار ، بهترین آرام کننده ، اندیشه پریشان ، و اندوه است .


لوئی پاولز : ممکن است مردیکه دائم سؤال می کند ابله به نظر برسد . ولی کسیکه هرگز سؤال نمی کند در تمام عمر ابله باقی می ماند .


هوارد فاست : بزرگترین شادی تولد است و بزرگترین غمها مرگ.


اُرد بزرگ : کسی که چند آرزوی درهم ورهم دارد به هیچ یک از آنها نمی رسد مگر آنکه  با ارزشترین را برگزیند و پیگیرش شود .


فلورانس نایتینگل : انسان بدرستی همان میشود که به آن فکر میکند .


بزرگمهر  : دل در آرزوی آنچه دسترسی بدان متصور نیست نباید بست ، از آنکه مایه رنج تن و بلای جان است .


جبران خلیل جبران : و تو کیستی؟ تو که باید آدمیان سینه های خویش را در مقابلت بشکافند و پرده حیا و آزرم و عزت نفس خود را پاره کنند تا تو آنها را به عطای خود سزاور بینی و به جود و کرم خود لایق؟
پس ، نخست بنگر تا ببینی آیا ارزش و لیاقت آن را داری که وسیله ای برای بخشش باشی ؟
آیا شایسته ای تا بخشایشگر باشی؟
زیرا فقط حقیقت زندگی است که می تواند در حق زندگی عطا کند، و تو که این همه به عطای خود می بالی فراموش کرده ای که تنها گواه انتقال عطا از موجودی به موجود دیگر بوده ای!.


هولمز : مهم این نیست که در کجای این جهان ایستاده ایم، مهم این است که در چه مسیری گام بر می داریم.


اُرد بزرگ : کودکی که ، بدون پرسش ما ،  گناه خویش را باز گوید ، در حال گذراندن نخستین گامهای  قهرمانی است  .


همینگوی : هرکس در دنیا باید کسی را داشته باشد که حرفهای خودش را آزادانه به او بزند ، بدون رودربایستی و بدون خجالت و الا آدم از تنهایی دق می کند .


اُرد بزرگ : گِره های که هزار هنجار دادگستری در باز کردن آنها ناتوان است ، به نگاه و سخن پیر و ریش سفیدی گشاده می شود .


فلورانس نایتینگل : اگر قرار باشد من روزی تجربه شخصی خود ، درباره حس همدردی کتابی بنویسم ، کتاب خود را چنین شروع می کنم : در زنان حس همدردی مطلقا وجود ندارد.


تالیج : روزنامه بزرگترین مربی قرن نوزدهم است . هیچ نیرویی با آن قابل مقایسه نیست . هم کتاب است و هم کرسی خطابه و هم سکوی سخنرانی در میدان عمومی شهر .


اُرد بزرگ : گربه را آزار مده او نمی تواند به تو وفادار بماند ، این هنجار درونی اوست .


دیسرائیلی : جوانی اشتباه است ، کهولت مبارزه و پیری پشیمانی .


اُرد بزرگ : سربازی که می ترسد جان و روان خود و دیگر سربازان را به سرازیری می افکند .


جبران خلیل جبران : بجاست دوستی بخواهی که به روزهایت تلاش و به شبهایت آرامش بخشد.


دیسرائیلی : مردم موفق امروز کودکان جشور دیروز بوده اند .


بزرگمهر  : دانش برترین داده های یزدان پاک است . خردمند همیشه سرور است ،


اُرد بزرگ : سامانه همه گیر هستی با آنکه یکنواخت پنداشته می شود ولی رو به پویش و پیشرفت است . گردش سامانمند هستی نباید ما را فریب دهد ، ما بخشی از یک برنامه بزرگ و پیش خواسته در کیهان هستیم  که پیشرفت را در نهاد خود دارد .


دیسرائیلی : جوانی که به بالا نمی نگرد ، نظرش به پایین می افتد و کسی  که به را ه کمال نمی رود ، به پستی می گراید.


بزرگمهر  : دل کسی که خاطر شاه دادگر از او مکدر باشد جایگاه دیو است .


لافونتن : هنگامی که فیلسوفی معتقد است که مدام حواس انسانی او را می فریبد فیلسوف دیگری سوگند یاد می کند که هرگز حواس ما را نفریفته است .


نیچه : شاید من بهتر می دانم که چرا بشر تنها حیوانی است که می خندد.تنها انسان است که به شدت رنج می برد و مجبور است خنده را بیافریند.    


اُرد بزرگ : سرایش یک بیت درست از زندگی ، احتیاج به سفری ، هفتاد ساله دارد .


دیسرائیلی : کسانی که دنیا را تکان داده اند در استعدادهای طبیعی نابغه نبوده اند ، بلکه بر عکس قوای عقلی آنان از حد معمول و متوسط تجاوز نمی کرده است ولی به یک صفت ممتاز بوده اند : ثبات و استقامت


جبران خلیل جبران : آنانی که می بخشند و در عطای خود معنایی برای درد و شکنجه نمی یابند . اینان در جستجوی هیچ نوع نشاطی نیستند و حتی به فکر نشر مناقب و فضایل خود نمی افتند . اینان آنچه را که دارند می بخشند ، مانند گلها و ریحانها که بوی عطرآگین خود را در چمنزارها و جلگه ها پخش می کنند .
خدای بزرگ با دست این افراد سخن می گوید و از میان دیدگان این اشخاص به زمین لبخند می زند .


لابرویر : در این دنیا از دو راه می توان موفق شد ؛ یا از هوش خود و یا از نادانی دیگران .


ارد بزرگ : سخنهای پست آدمهای کوچک را همراه ، و خردمندان را فراری می دهد .


لویی پاستور: تمدن، تنها زاییده اقتصاد برتر نیست، در هنر و ادب و اخلاق هم باید متمدن بود و برتری داشت.


دیسرائیلی : کسانیکه ازدواج کرده اند خود را ناراضی نشان می دهند و می گویند زن بد است ، زیرا می خواهند فقط و فقط خودشان از این موهبت تمتّع گیرند .


اُرد بزرگ : ستایشگر همیشه بر ستایش شونده در حال پیشی گرفتن است . او یاد می کند و دلدار برآورده می سازد .


لورولا بکدیل : اگر تمام عالم در یک کفۀ ترازو نهاده شود و مادرم در کفۀ دیگر ، کفۀ عالم بالاتر خواهد ایستاد .


دیسرائیلی : وقت گرانبها است ، اما حقیقت گرانبها تر است .


بزرگمهر  : در نظر مردم سخن سنج قدر سخن بیش از گنج است .


اُرد بزرگ : سرانجام یک گره در زندگی نادان ، دهها گره باز نشدنی است  .


بایرون : افتخار در خشک کردن قطرۀ اشک است نه در جاری ساختن سیل خون .


 سه نه ک : غالب اشخاص بدون اینکه مقصد معینی را تعقیب کنند زندگی می نمایند و مثل پر کاهی که بر روی آب حرکت کند ، عمر خود را به آخر می رسانند و جلو نمی روند ، جریان آب انها را می برد .


اُرد بزرگ : دستمزد زیردست ، ترفندی برای بهره کشی بیشتر از او نیست .


جبران خلیل جبران : گروهی از مردمند که اندکی از ثروت کلان خویش را می بخشند و آرزویی جز شهرت ندارند . این خودخواهی و این شهرت پرستی که به طور ناخودآگاه گرفتارش هستند بخشش آنان را ضایع می سازد .


سامرست موام : درد پیری انحطاط روحی و جسمانی آن نیست ، بلکه بار خاطرات آن است .


بلوتارک : برای شب پیری در روز جوانی چراغی باید تهیه کرد .


اُرد بزرگ : در پشت هیچ در بسته ای ننشینید  تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید  و اگر نیافتید همان در را بشکنید .


بایرون : همۀ خوشبختیها و موفقیت که به من روی آورده از درهایی وارد شده است که آنها را به دقت بسته بودم .


بزرگمهر  : دل آدمی بنده آرزوست ، سرشتها یکسان نیست ، هر کس خویی دارد ، و جویا و خواهان چیزی است


سیسرون : جنگ کشتارگاه کسانی است که همدیگر را نمی شناسند ، به نفع کسانی است که یکدیگر را می شناسند ولی همدیگر را نمی کشند . جنگ قوانین را خاموش می کند .


اُرد بزرگ : دوستی که نومیدنامه می خواند ، همیشه سوار تو  و پیشدار دورخیزهای بلندت خواهد شد .


بلز پاسكال : تمام شان و عظمت انسان در فكر است.


سعدی  : هرکس خود را نصیحت نکند ، به نصیحت دیگران محتاج است  


جبران خلیل جبران : شما دل به یار خود بسپارید ، ولی نه برای نگهداری آن ، زیرا فقط گرمی زندگی است که می تواند دلها را حفظ کند .


جبران خلیل جبران : در میان شما هستند کسانی که خواسته اند برای گریز از تنهایی و بیقراری و یکنواختی ، به زیاده گویی و یاوه سرایی  روی آورند ، زیرا سکوت تنهایی تصویر روشنی از ذات عریانشان را در برابر چشمانشان می گشاید که با دیدن آن رعشه می گیرند و به گریز پناه می برند .


اُرد بزرگ : دست استاد خویش را ببوس ، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد و راهنمای زندگی .


لامارتین : در آغاز هر کار مهم زن وجود دارد .


لاواتر: کسیکه همۀ سلاحهای خود را رها کرده و ناله کنان می گوید نمی توانم ، از من ساخته نیست و بدشانسم ، ترحم انگیزترین مخلوق دنیاست .


لافونتن : قلب زن پرتگاهی است که عمقش را نمی توان تخمین زد .


بزرگمهر  : خردمند  هرگز غم آنچه را  از دستش رفته نمی خورد ، حتی اگر عزیز ترین کسش مرد و وی را به خاک سپرد ، شکسته غم و درد نمی گردد ، دیگر آنکه مرد خردور از نادیدنیها چنان دل می کند که باد از بید می گذرد .


اُرد بزرگ : دل کیهان را که بگشاییم این سخن را خواهیم شنید " هر کنشی واکنشی را در پی دارد " پس بر این باور باشید ! همه کردار ما چه خوب و چه زشت ، بی بازگشت نخواهد بود .


نادر نادرپور : گرچه دو مهفوم « زمان» و « تاريخ» ، مانند بسا مفاهيم ديگر، از ساخته های ذهن آدميزادند و در « طبيعت » وجود ندارند، اما ميان آنها تضادی هست که بر بسياری از آدميان آشکار نيست
عام ترين تعريفی که از مفهوم زمان به دست می توان داد، " تکرار پديده های طبيعی بـــر ـ يا بـــرای ـ آدمی است". بعبارت ساده تر: اگر شما، دوبار يا چند بار شاهد روييدن جوانه ها بر درختان و يا دميدن خورشيد از مشرق و يا فرود آمدن برف از آسمان باشيد، احساس زمان می کنيد و چون جـُـز در خيال و خاطره، به « گذشته » باز نمی توانيد گشت، « زمان » را رو به « آينده » می بينيد
از همين تعريف، دو تبصره زاده می شود: اول آن که چون مفهوم « زمان » ، از « تکرار پديده های طبيعی » بوجود می آيد، يکنواخت است و دوم اين که: چون رو به « آينده » دارد، گــُـذراست. پس صفات اصلی « زمان » : يکنواختی و گذرايی است
و حال آنکه « تاريخ » به گونه ای از زمان اطلاق می شود که « يکنواخت » و « گذرا» نيست. يعنی به دليل وقوع حادثه ای مهم، از ميان برهه های ديگر مشخص شده و به همان دليل، در ذهن آدمی مانده است. پس صفات اساسی تاريخ « يکتايی » ( درمقابل يکنواختی زمان ) و « ماندگاری» ( در برابر گذرايی او ) است
بر مبنای همين صفات است که « زمان » را مـُولد زندگی جسمانی و برونی انسان و « تاريخ » را محصول حيات معنوی و درونی او می توان دانست و نيز، علوم و فنون و ادراکات بشری را با يکی از اين دو قلمرو، متناسب و يا سازگار می توان يافت
« سياست » که بنا بر يک تعريف مشهور باستانی، « علم استفاده از ممکنات » است در قلمرو « زمان » قرار دارد، زيرا که همهء قوانين و وسائل آن، به زندگی جسمانی و برونی آدميان مربوط است و عبارت «استفاده از ممکنات » ناظر به همين معنی است
و برعکس، جای « هنر» در حيطهء « تاريخ» است، چرا که نه تنها همه اصول و ضرورياتش از حيات معنوی و درونی بشر پديد آمده، بلکه هدفش ـ در ضمير نا آگاه انسانی ـ غلبه بر دوصفت اصلی زمان، يعنی يکنواختی و گذرايی بوده است
و از همين روست که هر اثر بزرگ هنری، در اوضاع و احوالی يگانه و تکرار ناپذير آفريده می شود و در همهء اعصار، پايدار می ماند و به همين سبب: « بی مانند » ( ضد يکنواخت) و جاودان (ضد گذرا) است
پس هنرمند نيز، به تبع «هنر»، در حيطهء « تاريخ » زيست می کند و به ضرورتهای آن پاسخ می گويد و برخلاف او، سياستمدار، به تبع « سياست»، در قلمرو « زمان» بسر می برد و به مقتضيات آن جواب می دهد


جبران خلیل جبران : به فرزند عشق خود توانید داد، اما اندیشه تان را هرگز ، که وی را افکاری دیگر به سر است ، تفکراتی از آن خویشتن.


ژرژ هگل : ملت ها احکام صحیح خود را از تاریخ دریافت می دارند.

 

سخنان زیبا...
ما را در سایت سخنان زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مهسا 243 بازدید : 114 تاريخ : شنبه 13 ساعت: :